شازده کوچولوشازده کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

شازده کوچولو

سلام ماه مهر

اینم تابستون نود و یک ! تمام شد ! ( حالا یه دو ساعت دیگه مونده ) گل پسر ما هم شهریوری نشد و نشون داد که عجله ای نداره برا ی دنیا اومدن  و همچنان آقا و متین نشسته سرجاش!  دو روز پیش چکاپ هفتگی رو رفتم که معاینه هم کرد دکتر ، گفت لگن متوسطه نه بزرگه که بگم عالیه ، نه کوچیکه که بگم نمیتونی، متوسطه و نی نی هم همچنان ریزه میزه ست ! پس فعلا میگیم میتونی !‌ اما هیچ علایم زایمانی دیده نشده (‌مثل بازشدن یا نرم شدن دهانه رحم)‌چون این حالتا لازمه ش اینه که سر نی نی اومده باشه توی لگن  ، که هنوز نیومده اشکالی نداره به انتظار ، پیاده روی و راه انداختن کارای عقب افتاده میرسیم تا دوازدهم ! راستی مامان و بابای عزیز بلخره ...
31 شهريور 1391

در انتهای هفته سی و هشت

پسرک نازنینم . داریم هفته های آخر رو سپری میکنیم ، دیگه تا اومدنت به این دنیا نهایتا دو هفته زمان مونده . ازت ممنونم که صبوری کردی و تا الان که بیست  و هشت شهریور عجله ای برای دنیا اومدن نشون ندادی ! چند روز دیگه وارد مهرماه میشیم ! ماه متفاوت هرسال ! مهرماه هرسال خیلی ها رو مشغول خودش میکنه ، خیلیا از چند هفته جلوتر به استقبالش میرن ، مهر ، ماه آغاز ه ! و برای من امسال از همیشه متفاوت و پرشور تره عزیزکم ! برای من آغاز یه زندگی جدیده . با حضور یه فرشته پاک و مهربون کوچولوی نازنینم به بودنت کنار خودم که فکر میکنم گاهی دستپاچه میشم ! گاهی ذوق زده میشم ! گاهی کمی حتی میترسم ! اما در کنار همه اینا وقتی به بودنت کنار خودم فکر میکنم چیز...
28 شهريور 1391

یک اعتراف کوچولو !

از خودم تعجب میکنم ! این همه نوسانات روحی رو نمیتونم کنترل کنم و بابت این نتونستن گیج و سردرگمم . این آدم حساس و زودرنج رو نمیفهمم! فقط میدونم هرچی هست کار هورمون هاست ! بارداری من رو خیلی صبور کرد ، خیلی آروم کرد ، چون هر لحظه به خودم یاد آوری میکردم دارم مادر میشم ! مادر که اینقد حساس نمیشه ! حتی بیماری که مدتها نمیتونستم از پسش بر بیام تو بارداری موفق شدم اونقدر کمرنگش کنم که دیگه تقریبا کسی یادش نیست که یه زمانی بوده ! همچین قدرت و انگیزه ای بهم داده ... اونوقت تو این هفته های آخر ... چی داره به سرم میاد؟ کاش بی اونکه دل عزیزترینم رو بشکنم یا خاطره ی بدی به جا بمونه این روزا سپری بشه ، این روزا که باید خیلی قشنگ بگذره مگه نه ؟‌...
22 شهريور 1391

چند نقل کوتاه در ماه نهم !

- خب اینم از سونوی بیوفیزیکال! خدا روشکر نه آب دور جنین کم شده بود و نه حرکاتش مشکلی داشت نه تنفسش... یه کم گمونم دکتر جون زیادی حساس شده و میخاد یه جورایی به یه راهی این شازده کوچولوی ما رو زودتر بیاره بیرون از اخترکش! -- به من نیومده یه حرفی بزنم بعدم پاش وایسم ! این همه گفتم دیگه بستنی و قاچاقی خوردن و اینا ممنون ! تا رفتیم سونو گفتیم سلام علیکم گفت برید یه بستنی بخورید بیاین ! چون برای بررسی حرکات نی نی سونو داده شده ، جالبه همچین به زور بستنی رو خوردم ! دلم به حال خودم سوخت !‌ آخه آدم باید دلش بستنی رو بخواد ! نه زورکی ! --- دکتر میگه حرکاتش چطوره؟ میگم اصولا ایشون در حال حرکتن! کمتر وقتی هست که حرکتی نکنه ! بعد منو میفرسته س...
19 شهريور 1391

روز های منقبضانه !

این روزا یه کلمه خیلی از زبون من شنیده میشه: انقباض ! و البته عبارت " چیزی نیست انقباضه !‌ " خطاب به آقای پدر !   روزی چند بار  انقباض به راهه ، و البته چنان نفسم میگیره که کلا همه بدن قفل میکنه و هیچ کاری حرکتی نمیتونم بکنم ، آقای پدر هم که تنفس عمیق منو میشنوه فوری میگه خوبی؟ و جواب میگیره آره چیزی نیست انقباضه ! دو هفته س که ویزیت های دکتر هفتگی شده ، هفته قبل که اوضاع خوب بود ، وزن گیری نداشتم البته ، این هفته با تلاشی مضاعف به خوردن مشغول شدم !   رژیمم رو طبق پیشنهادی که دکتر تغذیه قبلا داده بود یه تغییراتی دادم مثل ، تغییر همه لبنیاتی که میخورم به پرچرب ، و یه خورده هم قاچاقی خودم تغییرات دادم ! هه ... مثل اض...
19 شهريور 1391

ویزیت و سونوی هفته سی و پنج

یکشنبه ، ( امروز چهارشنبه س )‌ بلخره رفتیم سونوگرافی ! روز قبل هم دکتر بودم که نسخه سونو رو نوشت ، آزمایشات رو باز بررسی کرد ، باز برای قند هشدار داد   و حتی گفت اگه قند بالا بمونه نمیتونیم ریسک کنیم تا زایمان طبیعی و زودتر سزارین میکنیم ! آخه چرا؟!      ‌ تازه با معاینه شکمی گفت همه چی  خوبه ولی نی نی ریزه ! درشت نیست ! عجیبه ها! آخه از عوارض دیابت بارداری همین درشت شدن نی نی هاست ! البته با وجود رژیمی که دارم برای کنترل قند دوماهه وزنی اضافه نکردم و خب معلومه نی نی گامبالو نمیشه ! من که هیچ مسئله ای با چاقالو نبودن نی نی ندارم ، هم واسه زایمان راحتتره ، هم اینکه خیالم راحته که دیابتم کنترل شده و اثر...
8 شهريور 1391

سلام ماه شهریور سلام ماه نه !

خب اینم از شهریور ماه ! بلخره رسید (میدونم چند روزه رسیده ! خب نت قطع بود نشد زودتر آپ کنم !) اگه مشکلی پیش نیاد انشالا ! و شما شازده کوچولوی من لطف کنی عجله نکنی ، تا آخر این ماه ، درست تا خود روز آخر باید اون تو بمونی ! و از روز اول ماه مهر هر موقع تشریف بیاری خیلی خوشحالمون میکنی !  البته هروقت بیای خوشحالمون میکنی ها !‌ولی خب آخه چه کاریه؟! اون تو الان جات خوبه دیگه ! برا چی زود بیای و از امکانات اون تو نهایت استفاده رو نبری ؟ بمون استفاده کن مادر!  
4 شهريور 1391

اتاقی که چیده شد

 پیرو دعاهای موثر در پست قبلی ، فردا صبح همون روز زنگ زدن و گفتن داریم تخت و کمد رو میاریم ! دیگه ما هم که خوشحــــال!‌ خلاصه اومدن و نصب کردن و رفتن و عصرم خاله ها ی مهربون شازده کوچولوی من به سرعت ! خودشونو رسوندن و مشغول چیدن وسایل نقلی و قشنگت شدن ، تا شب مشغول بودیم (‌البته من و شما که بیشتر کار نظارتی میکردیم !)‌ پسرکم اتاقت خیلی کوچولو بود هیچ نصف بیشترم در اختیار کتابخونه ست ! اما اشکال نداره شما که از روز اول اتاق احتیاج نداری! شما به آغوش گرم و مهربون من آقای پدر احتیاج داری که با کمال میل دربست مال خودته عزیزم! میدونی چیه؟ این فقط تو نیستی که به این آغوش به این عشق احتیاج داری ، ما هر دومون نیازمند بودن ت...
2 شهريور 1391
1